سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن
قالب شعر : مربع ترکیب

اگـر نـقــطـۀ بـا تـنــزُّل نـمـی‌کـرد            اگـر اسـمِ اعـظـم تـغـزّل نـمـی‌کرد
اگر بر ظـهـورش تـفَـعُّـل نمی‌کرد            دو عالم نبود و جهان گُـل نمی‌کرد


علی بود و خلقت سراسر علی دید
گمانم خدا عکسِ خود در علی دید

علی با خدا رمز و رازش یکی بود            علی ذوالفـقـار و نمازش یکی بود
عـلی جـبهـه و جانمازش یکی بود            علی گریه و رویِ بازش یکی بود

خـدا شـد عـلی و پـیـمـبر عـلی شد
علی در علی در علی در علی شد

که هست اینکه حق غَرقِ اوقاتِ او شد            خـدا جـلـوه‌هـای مـنـاجـاتِ او شـد
هـمـیـن کـه زمـانِ مـلاقـاتِ او شد            خدا مـاتِ او شد عـلـی ماتِ او شد

دلم بُـرد و هربار گـفـتم اباالـفـضل
صد و سی و سه بار گفتم ابالفضل

بـبـیـن بـنـد آمـد نـفـس‌ها سـخن‌هـا            بـبـین بـاز مـانـده نـظـرهـا دهـن‌ها
از این پس تمام است این در زدن‌ها            نــیــازی نـبـاشـد بـه ایـن آمـدن‌هـا

که می‌بـیـند امشب دلم پـر زدن را
که می‌بـینم امشب دوباره حسن را

اگـر آبِ دریــا مـرَّکـب شـود بــاز            زمیـن از غـزلـهـا لـباب شـود باز
ادب پیـشِ مدحش مـؤدّب شود باز            رسیده است جا پایِ زینب شود؛ باز

که زینب بگوید که ای جان من تو
که باب الحسین و که بابُ الحسن تو

دعـا کـرد مـیــدان عــلَـم بـرنـدارد            در این مـعـرکـه یک قـدم برندارد
دعــا کـرد تــیــغ دو دَم بــرنـدارد            که لشگر سر از خاکِ غم برندارد

فـقـط یال و کـوپـال یـکـسر بریزد
فقـط سر بـریـزد فـقـط سر بـریزد

عـلی بین میدان که تصویر می‌شد            چنان ضربه‌های تو تـکـثیر می‌شد
زمـان فــرارِ هــمــه دیــر مـی‌شـد            که لشگر به خاکت زمین‌گیر می‌شد

پـنـاه حــرم دسـت آب آورِ تـوست
دعاهایِ زینب به پشتِ سرِ توست

خدا این حرم را عجب دیدنی گرد            پُر از دست خالی پُر از ارمنی کرد
وَ لـطـف تو درد مرا گـفـتـنی کرد            دلم را به زلف تو پـیـوسـتـنی کرد

مرا دسـت خـالـی رهـا می‌کـنی نه
مــرا دور از کـربـلا مـی‌کـنـی نـه

تــو نــور قــمـرهـای اُمُّ‌الـبَــنــیـنی            دعــای سـحــرهــای اُمُّ‌الــبَــنــیـنی
تـو شـاه پــسـرهـای اُمُّ‌الــبَــنــیـنـی            یــل شــیــرِ نـرهـای اُمُّ‌الــبَــنــیـنی

فـقـط بوسه زد روی بالت عـزیزم
فـقـط گـفـت شـیـرم حالت عـزیـزم

نظر میخوری رویِ خود را بپوشان            از این تیر اَبروی خود را بپوشان
از این نیزه پهلوی خود را بپوشان            از این تیع بازوی خود را بپوشان

زمین می‌خورم تا زمین می‌خوری
به روی زمین با جـبین می‌خوری

اگر خار چـشمانتان این سپاه است            که ای خصم پایانتان این سپاه است
که کابوس دورانتان این سپاه است            فقـط دشمن جانـتان این سـپاه است

سـپاهی که ایرانی‌اش بَسِّـتان است
فقـط یک سلیـمانی‌اش بَسِّتان است

نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و جلوگیری از کج تابی معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.



علی بود و خلقت سراسر علی دید           خدا عکسِ خود را فقط در علی دید